آخرین صاحب لوا
درزمان حکومت امیر المومنین معاویه برای خراب کردن وجهه مبارک آن حضرت
و زیرسوال حکومتش شروعبه تبلیغات علیه آن جناب کرد او به سراغ بچه ها می رفت
و میگفت علی دستور داده که هر بچه ای که بزغاله دارد باید بزغاله اش را بگیریم
و بعد بزغاله ها را به زورازدست بچه ها می گرفت و باعث می شد بچه ها نسبت به
علی علیه السلامدر دل نفرت پیدا کنند و بعد از آن بزغاله های جدیدی تهیه می کرد و
بچه ها تقسیم می نمود تا آنها را خوشحال کند و حب خود را در دل آنها بیندازد این
کینه ها در زمان امامان بعد بیشتر بروز داده شد
حال به نمونه روایتی که بیانگر همین مطلب است می پرداریم مردى از اهل شام که در
اثر تبلیغات دستگاه معاویه گول خورده بود و از بچه گی خاندان پیامبر را دشمن میداشت
وارد مدینه شد. در شهر امام حسن علیه السلام را دید. پیش آن حضرت آمد و شروع به
ناسزا گفتن کرد و هر چه از دهانش مى آمد به آن بزرگوار گفت . حضرت با کمال مهر
و محبت به وى میگریست چون آن مرد از سخنان زشت فراغت یافت ، امام به او سلام
کرده ، لبخندى زد و سپس فرمود اى مرد! من خیال مى کنم تو در این شهر مسافر غریبى
هستى و شاید هم اشتباه کرده اى . در عین حال اگراز ما طلب رضایت کنى ، ما از تو
راضى مى شویم . اگر چیزى از ما بخواهى به تو مى دهیم . اگر راهنمایی بخواهى ،
هدایتت مى کنیم . اگر براى برداشتن بارت از ما یارى طلبى بارت را برمى داریم اگر
گرسنه هستىسیرت مى کنیم . اگر برهنه اى لباست مى دهیم . اگر محتاجى بى نیازت
مى کنیم . اگر آواره اى پناهت مى دهیم . اگر حاجتى دارى برآورده مى کنیم و چنانچه با
همه وسایل مسافرت بر خانه وارد شوى ،تا هنگام رفتنت مهمان ما مى شوى و ما
مى توانیم با کمال شوق و محبت از شما پذیرایی کنیم .چه این که ما خانه اى وسیع و
وسایل پذیرایى از هر جهت در اختیار داریم
وقتى مرد شامى سخنان پر از مهر و محبت آن بزرگوار را شنید سخت گریست و در
حال خجلت و شرمندگى عرض کردگواهى مى دهم که تو خلیفه خدا بر روى زمین هستى
و خداوند داناتر است به اینکه رسالت خویش را در کدام خانواده قراردهد و تو اى حسن و
پدرت دشمن ترین خلق خدا نزد من بودید و اکنون تو محبوب ترین خلق خدا پیش منى .
سپس مرد به خانه امام حسن علیه السلام وارد شد و هنگامى که در مدینه بود به عنوان
مهمان آن حضرت پذیرایى شد و از ارادتمندان آن خاندان گردید
روایت از بحار الانوار جلد اول